وقتی خداوند از پشت،دستهایش را روی چشمانم گذاشت
از لای انگشتانش آنقدر محو دیدن دنیا شدم که فراموش کردم منتظر است نامش را صدا کنم...
وقتی خداوند از پشت،دستهایش را روی چشمانم گذاشت
از لای انگشتانش آنقدر محو دیدن دنیا شدم که فراموش کردم منتظر است نامش را صدا کنم...
خدایا....
یا نوری بیفکن،یا توری....
ماهی کوچک از تاریکی این اقیانوس میترسد!
در مقابل تقدیر خداوند همانند کودک یک ساله باش
که وقتی او را به هوا می اندازی میخندد
چرا که اطمینان دارد او را خواهی گرفت
گاهی اونقدر خدا زود به خواستمون جواب میده که باورمون نمیشه
از طرف اون بوده
اینجاست که میگیم عجب شانسی آوردم
خدایا باره همانجایی دستم را گرفتی که میتوانستی مچم را بگیری
یادت باشد هیچ کجا آنقدر شلوغ نیست که نتوانی لحظه ای با خدا خلوت کنی
خدایا دستانت که مال من باشد
هیچ کس مرا دست کم نمیگیرد
خدایا تو آن مشترک مورد نظر هستی که
همیشه در دسترسی...
نسیم،دانه از دوشه مورچه انداخت
مورچه،دوباره دانه را بر دوشش گرفت و رو به خدا گفت:
گاهی یادم میرود که،هستی،
کاش بیشتر نسیم بوزد...
همشه یادت باشه،اگر گدا دیدی
هیچوقت تو دلت نگو راست میگه یا دروغ...بدم یا ندم...آدم خوبیه یا بده
چشماتو ببند وکمکش کن تا وقتی رفتی گدایی پیش خدا
خدا تو دلش این سوالارو از خودش نپرسه
چشماشو ببنده و بهت بده...
تعداد صفحات : 2